کد مطلب:313679 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:185

مرد سنی، از مشاهده ی کرامت شیعه شد
حجةالاسلام والمسلمین آقای سید محمدعلی جزایری آل غفور، از مدرسین حوزه ی علمیه ی قم نوشته اند: این كرامت به خط جد اعلای ما مرحوم سید عبدالغفور نوشته شده و به دست ما رسیده است، كه اینك با اندكی اصلاح در الفاظ و عبارات (بدون تغییر در معانی) تقدیم می گردد:

1. طویریج دهی است در سه فرسخی كربلا كه همه ساله روز عاشورا دستجات عزا و سینه زنی از آنجا پیاده به كربلا می روند و دسته ی طویریج مشهور است. باری، زنی از اهل طویریج، حاجتی داشته است، گوساله ای نذر حضرت عباس علیه السلام می كند و حاجتش برآورده می شود. برای زیارت اول ماه رجب كه به كربلا مشرف می شود گوساله را همراه خود می برد. در بین راه یكی از مأمورین ژاندارمری، كه سنی بوده، او را می بیند و می پرسد گوساله را كجا می بری؟ می گوید: نذر حضرت عباس است و به كربلا می برم. آن را از او می گیرد و می گوید نمی خواهد به كربلا ببری! هر چه زن اصرار و خواهش می كند، پس نمی دهد. زن مشرف به كربلا می شود و در حرم حضرت ابوالفضل علیه السلام، جریان را به آقا عرض می كند، كه من به نذر خود وفا كردم ولی آن مرد سنی از من گرفت، و از آقا خواهش می كند كه گوساله را از آن مأمور سنی بگیرد.



[ صفحه 514]



شب كه می خوابد در خواب خدمت حضرت عباس علیه السلام رسیده و مجددا خواهش می كند كه به هر وسیله شده حضرت، گوساله را از او بگیرد. حضرت می فرماید: نذر تو رسید و قبول است! عرض می كند كه من دلم می خواهد از او بگیرید. می فرماید: من گوساله را به او بخشیدم و ما خانواده وقتی چیزی به كسی بخشیدیم آن را پس نمی گیریم. باز زن اصرار می كند. حضرت می فرماید: آن مرد حقی به گردن من دارد و من به تلافی آن حق، گوساله را به او بخشیدم. می پرسد: آن مرد سنی چه حقی بر شما دارد؟!

می فرماید: مدتی پیش، همین مرد روزی به جایی می رفت. هوا بسیار گرم بود، و تشنگی بر او غالب شد به حدی كه نزدیك بود به هلاكت برسد. پس به كنار نهر آبی رسید و از آب آن آشامید. چون سیراب شد، به یاد تشنگی برادرم، امام حسین علیه السلام، افتاد و اشك از چشمش جاری شد و بر قاتلان آن حضرت لعنت فرستاد. به این ترتیب من گوساله را به او بخشیدم.

وقتی زن به طویریج برگشت، باز آن مرد سنی را دید و جریان خوابش را برای او نقل كرد. مرد گفت: بیا گوساله را بگیر! گفت: نمی گیرم، حضرت عباس علیه السلام به تو بخشیده. مرد گفت: به خدا قسم، از این موضوع به جز خدا كسی خبر نداشت. لذا توبه كرد و گفت: این خانواده برحقند. أشهد أن علیا ولی الله. وی شیعه شد و همان روز كربلا به زیارت حضرت ابوالفضل علیه السلام رفت و طوایف اعراب هم كه این خبر را شنیدند همه به زیارت حضرت مشرف شدند و بعضی از بستگان آن مرد نیز به آئین تشیع درآمدند.